- درخواست کردن (پَ / پِ دَ)
استدعا کردن. التماس کردن. خواهش کردن. از روی نیاز سؤال کردن. تقاضا کردن. توسل. الحاح. (تاج المصادر بیهقی) : درخواست می کند امیرالمؤمنین از خداوندتعالی که صاحب منزلت سازد امام پاک القادرباللّه را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).
کنم درخواستی زآن روضۀ پاک
که یک خواهش کنی در کار این خاک.
نظامی.
به بی برگی سخن را راست کردم
نه او داد و نه من درخواست کردم.
نظامی.
بساز آنجا چنان قصری که باید
ز مادرخواست کن مزدی که شاید.
نظامی.
دل خود بر جدائی راست کردم
وز ایشان کوشکی درخواست کردم.
نظامی.
امشب آن شب است که وارغ در گردن اندازیم و درخواست کنیم. (انیس الطالبین ص 119) ، تکلیف کردن. حکم کردن. خواستن چیزی را از کسی
کنم درخواستی زآن روضۀ پاک
که یک خواهش کنی در کار این خاک.
نظامی.
به بی برگی سخن را راست کردم
نه او داد و نه من درخواست کردم.
نظامی.
بساز آنجا چنان قصری که باید
ز مادرخواست کن مزدی که شاید.
نظامی.
دل خود بر جدائی راست کردم
وز ایشان کوشکی درخواست کردم.
نظامی.
امشب آن شب است که وارغ در گردن اندازیم و درخواست کنیم. (انیس الطالبین ص 119) ، تکلیف کردن. حکم کردن. خواستن چیزی را از کسی
